تنفس

به نام آنکه فکرت آموخت

تنفس

به نام آنکه فکرت آموخت

اشتباه می کنید! من زنده ام




آخرهای آذر بود که آمد خوی، رفتم استقبالش . گفت می رود پسرش را ببیند . آمدیم دم خانه شان.سپرد بمانم تا برگردد. خیلی طول نکشید که برگشت . از در که آمد بیرون ، پرسیدم "علی آقا ! گل پسرت را دیدی؟"

گفت " آره ."گفتم " حالا به تو رفته یا مادرش ؟" گفت" نمی دانم ." تعجبم را که دید ادامه داد " من که صورتش را نگاه نکردم ، فقط بغلش کردم ، همین ." انتظار هر جمله ای را داشتم الا این . گفت " ترسیدم نگاهش که کردم ، محبتش نگذارد که برگردم ."            

                                                ........................................................


علی شیشه های ماشین را داده بود پایین که موج انفجار نترکاندشان.به هر مصیبتی بود ، خودمان را رساندیم تا کانالی که بچه ها آن طرفش زمین گیر بودند.این جا تنها معبری بود که ارتباطش با عقب قطع نشده بود . کانالی به عرض سه متر که بچه های جهاد پشت تپه ای حفر کرده بودند که می خورد به ابو قریب.....

دور و بر کانال پر بود از جنازه ی شهدا . علی داشت دور می زد که عقب تویوتا را بدهد سمت کانال و مراقب بود که ماشین نرود روی جنازه ی شهدا . ایستاده بودم لب کانال که با صدای سوت خمپاره ای خیز رفتم روی زمین .گرد و خاک که خوابید بلند شدم و لباسم را تکاندم . از آینه بغل تویوتا دیدم که علی سرش را گذاشته روی فرمان و ماشین را خاموش کرده . علی را صدا زدم .جواب نداد . چند بار دیگر هم صدایش  کردم . سرش روی فرمان بود هیچ حرکتی نمی کرد . در را باز کردم . انگار خوابیده باشد .هیچ جراحتی روی بدنش نبود . تکانش که دادم ، سرید توی بغلم . ....علی به همین سادگی شهید شد  انگار خسته از آن همه دوندگی ، به خواب عمیقی فرو رفته باشد 


.................. شهید علی شرفخانلو


نفس عمیق :خدایا به من آرامشی عطا کن تا بپذیرم آنچه مصلحت و رضای توست.

نظرات 13 + ارسال نظر
طهورا سه‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:17 ب.ظ http://darmadaremah.blogsky.com

رو سوی معراج شرف آن نورچشمان
شدعاشقانه علی آن شیر میدان
با وصل نامش بریده دل ز یاران
از داغ هجرانش ز دل ناله برآرم
(حمید .ع)

سلام برادرزاده .عالی بود عالی ...

....ز دل ناله برآرم
ممنون عمه جانم و ممنون جناب ع.
سلام

سهبا سه‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:41 ب.ظ

چقدر حسرت داره زندگی و مرگ این بزرگواران . کاش فقط ذره ای از روح بزرگ آنها در وجود ما بود !
سلام عزیزترینم . چقدر دلم تنگ شد ه بود برای این نوشته های قشنگتون . ممنونم .

چقدر حق گردن ماست ....

سلام مهربانم ،به عمه قول دادم دیگه . منم دلتنگ دیدار شما هسنم

طهورا چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:21 ق.ظ

سلام علیکم
ببخشید خانوم ازبس هل شدم شعر آقای آبانو اشتباه نوشتم


بیت سوم

با وصل جانانش بریده دل ز یاران

سلام عمه خانوم
دوستان اصلاح بفرمایید.
ما همه جورشو دوست داریم ، غلط ، درست .
اصلا تو ذهنمون درست میخونیم

س چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:06 ق.ظ

سخت است با احتیاط راه بروی مبادا بالهای خونین فرشتگان خدا زیر پایت باشد!

نفس کشیدم تنفس جان . معطر بود

سخت است بزرگوار سخت...
سلامت و برقرار باشید

طهورا چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:31 ب.ظ

خب جلوی استاد عزیز بازم تصحیح کنم
بیت سوم نه...مصرع سوم

میگم خانم برادرزاده بهتر نیست همه کامنتای منو حذف کنید از دوباره یکی درست بنویسم؟

لطفا تصحیح بفرمایید .
عمه جون ، اون شعر را همه جوره قبول داریم . اما اگه شما بفرمایید حذف میکنم

سرخ تر چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:28 ب.ظ

سلام
دلم گرفت ...

دل گرفته قیمتی است ....
سلام

سعیده چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:11 ب.ظ http://s73.blogsky.com

وای چه زیبا روایت کردید آنچه گذشت های زیبا را...
خصوصا قسمت آخرش...

زبانم توان سخن گفتن ندارد

سلام
برقرار باشید بزرگوار

راه و رسم زندگی آنها زیباست ، سعیده جان

سلام
پرنوان باشی

مریم پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:11 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

چه بار سنگینی بر دوش ماست
یادشان را زنده نگاه داریم و راهشان را اگر لایق باشیم ادامه دهیم
من می ترسم از این مسئولیت
سخت است... برای من سخت است
سلام خانوم تنفس عزیز

خدا کند در این راه و بیراهه ها گم نشویم !
سلام مریم مهربان

محمد جمعه 22 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 04:39 ب.ظ http://www.hubut.blogsky.com

سلام:
...و خدایا،توانایی ده که آنچه میتوانم،تغییر دهم...

سلام
الهی آمین...
خوش آمدید .

طهورا شنبه 23 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:39 ب.ظ

سلام بر شهید علی شرفخانلو .

سلام برادرزاده .

درود و سلام بر عمه خوبیها.

برقرار باشید

دختران باباعطا شنبه 23 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:56 ب.ظ http://babaata.blogfa.com

سلام خواهر خوبم
بسیار خوشحال شدم وقتی پیامت رو دیدم. پیام هات رو در وبلاگ در مدار ماه؛ دیده بودم.
حالا با آقای کریمی؛ چی چی می گفتید راجع به دختر باباعطا!! آخه مگه من؛ خیر؛ هم دارم که ذکر خیرم بوده؟؟؟

پستت خیلی قشنگ بود. به قول دوستای باباعطا؛ باباعطا خیلی مَرد بود که با وجود دوتا دختر تونست از دنیا دل بکَنه.
این علی آقایی که ازش یاد کردید هم همینطور...

سلام عزیزم
آقای کریمی برای من خاطرات شهدای مسجد شما رو می گفتند که به شهید بزرگوار شما و خود شما رسیدیم .
شما خیلی خیر دارید که البته از دوستان شنیدم .سعادت گفتگو با خودتان را نداشتم.
روح بزرگ پدر شهیدتان با شهدای کربلا محشور باد.

تسنیم شنبه 23 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:34 ب.ظ

سلام تنفس عزیز.خیلی خوشحال شدم از برگشتنتون.ممنون از لطفتون و اظهار محبتتون.ایشالا همیشه موفق باشید.

سلام عزیزم.
شما لطف داری .منم خیلی خوشحالم که ازت خبر دار شدم.
سلامت و سرزنده باشی

حسین شرفخانلو سه‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1393 ساعت 10:13 ق.ظ http://www.sarir209.com

سلام.
از بابت انعکاس تکه‌های نورانی حیات شهیدمان، سردار دریادل سپاه اسلام، علی آقای شرفخانلو از شما متشکرم.
یا علی

سلام

خواهش میکنم

روحش شاد باد ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد