تنفس

به نام آنکه فکرت آموخت

تنفس

به نام آنکه فکرت آموخت

دهم فروردین

صبح های جمعه هنگامی که بر سر مزارت می آیم چه احساس خوبی دارم فکر می کنم وارد خانه ات شدم و تو مانند همان روزها که زنده بودی آمده ای به استقبالم ودر را باز نمودی اما وقتی می نشینم کسی در را برایم باز نمی کند، دیگر صدایم نمی کند وهمچنان مرا نمی بوسد اما من  وقتی حتی درون خاکی، محبتت را احساس می کنم وقتی می خواهم برگردم صدایت را می شنوم که می گویی دیر تر برو و توقف می کنم دوباره باز می گردم.

وقتی سالگردد نزدیک می شود به یاد روزهای آخر عمرت می افتم که چگونه دستهای مرا در دستانت گرفته بودی و توی چشمانم نگاه می کردی و صدایم میزدی شاید باور نکنی هنوز که بر سر مزارت می آیم همانگونه ام، صدای جواب سلامت را می شنوم ،هنگام خداحافظی، به یاد روزهایی که از خانه ات می رفتم و تو با حسرت نگاه می کردی و می گفتی : می روی؟ اما زودتر بیا ...را می شنوم.

مهربانم ،خداوند چگونه اینهمه محبت را در قلب دریایی ات جا داده بود نمی دانم! اما کمبود و عدم وجودت را تا آخر عمر احساس خواهم کرد و هرگز از یادم نمی روی، محبت هایت آنچنان شیرین بود که هنوز مزه اش در دلم مانده و یادت را در وجودم جا گذاشته است.

می گویند هر مشکلی دارید به مادرتان بگویید برایتان دعا کند ، عجب نفسی دارد این مادر...

یادم نمی رود هر کار و مشکلی داشتم می گفتم مادر دعایم کن و دستانت را بالا می بردی و مرا دعا می کردی هنوز صدای دعاهایی که بدرقه راهم می کردی در گوشم است: الهی خیر از زندگی ات ببینی...

مادر، هنوز هم هر مشکلی دارم بر سر مزارت می آیم و مطمئنم که برای استجابتش دعا می کنی زیرا من آرام و سبک می شوم.

خدایت رحمت کند که در آن عالم هم به یاد فرزندانت هستی همین چند روز پیش بود به خواب یکی از دوستانم آمدی و گفتی برو ببین من چه مشکلی دارم همان روزهایی بود که من آشفته بودم بعد از مرگت نیز نگران فرزندانت هستی .

من هم دلم برایت خیلی خیلی  تنگ شده ،دلم برای در آغوش گرفتن ها و بوسیدن های عمیقت برای  اظهار محبت های بی شائبه ات ...برای اینکه در کنارت بنشینم ودرددل کنم و مثل همیشه تو مرا آرام کنی ....

نمی دانم مادر چه وجودی دارد که در هر سن و سالی از داشتنش سیر نمی شوییم و تا آخر عم نیازمندش هستیم .دهم فروردین سال 86 .چهار سال، چه زود گذشت و من هنوز باور ندارم ...هنوز در خیابان کسی شبیه ات را می بینم توقف می کنم و چهره اش را نگاه می کنم گاهی سوارش می کنم  و به یاد تو می گویم دعایم کن ...دعایم کن...دعایم کن...

روحت شاد

عید مبارک

کار ما نیست شناسایی «راز» گل سرخ٬

کار ما شاید این است

که در «افسون» گل سرخ شناور باشیم.

پشت دانایی اردو بزنیم.

دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم.

صبح ها وقتی خورشید ٬در می آید متولد بشویم.

هیجان ها را پرواز دهیم.

روی ادراک فضا ٬رنگ ٬صدا ٬پنجره گل نم بزنیم.

آسمان را بنشانیم میان دو هجای «هستی ».

ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم.

بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم.

نام را باز ستانیم از ابر٬

از چنار ٬از پشه ٬از تابستان.

روی پای تر باران به بلندی محبت برویم.

در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم.

کار ما شاید این است

که میان گل نیلوفر و قرن

پی آواز حقیقت بدویم.

سهراب

نفس عمیق۱ :باید که بگذارید و بگذرید آیا دوست ندارید که خداوند نیز از شما در گذرد؟ سوره نور 

نفس عمیق۲:در این واپسین ساعات آخر سال از خدای متعال می خواهم که شک هایمان را به یقین  یاس هایمان را به امید و نفرت هایمان را به عشق مبدل سازدو احوالمان را با یاد و محبت خودش به احسن احوال محول کند.  

پی نوشت:دوست عزیز جناب آقا مرتضی مدیر محترم وبلاگ بازمانده ی گردان ۹وبرادر بزرگوار محمد آقای عزیزسپاس و قدر دانی مار ابه خاطر زحماتی که در بهترین سالهای زندگی اتان متحمل شدید تا ما بتوانیم با آرامش از طلیعه سر زندگی و تازگی بهار لذت ببریم پذیرا باشید.

فرزندان

فرزندان شما در حقیقت فرزندان شما نیستند 

آنها دختران و پسران زندگی اند در سودای خویش 

... 

آنها از کوچه ی وجود شما می گذرنداما از شما نیستند٬ 

و اگر چه با شمایند ٬به شما تعلق ندارند. 

عشق خود را بر آنها نثار کنید٬ 

اما اندیشه هایتان را برای خود نگه دارید٬ 

زیرا آنها نیز برای خود اندیشه ای دیگر دارند. 

جسم آنها را در خانه خود مسکن دهید اما روح آنان را آزاد گذارید. 

زیرا روح آنان در در خانه «فردا» زیست می کند٬ 

که شما حتی در رویا نمی توانید به دیدار آن بروید ٬ 

ممکن است تلاش کنید که شبیه آنها باشیداما مکوشید 

که آنان را مانند خود بار بیاورید. 

زیرا زمان به عقب باز نخواهد گشت ودر دیروز درنگ نخواهد کرد  

شما کمانی هستید که از چله آن فرزندانتان همچون تیرهای جاندار به آینده پرتاب می شوند.

 

جبران خلیل جبران

نفس عمیق : 

الهی آن کس که یارش تویی کی بی یار شود ؟ 

و آن کس که پناهش تویی کی بی پناه شود ؟ 

و آن کس که امیدش تویی کی ناامید گردد؟

تفاوت

اگر کاری را که همیشه انجام می دادیم ادامه دهیم به همان چیزهایی دست می یابیم که همیشه داشته ایم .اگر کار متفاوتی انجام دهیم به نتایج متفاوتی دست می یابیم .




توضیح نوشت :گاهی سالیانی راهی را که عادت به پیمودن آن داشتیم می پیمودیم .برای گرفتن نتایج بهتر و متفاوت ٬باید شیوه امان را نیز عوض کنیم و از روشهای دیگری برای رسیدن به نتایج بهتر استفاده کنیم !

کار با عشق

 

 و اکنون با تو بگویم که کار با عشق چیست ؟ کار با عشق آن است که پارچه ای را ببافی بدین امید که معشوق تو آن را برتن می کند . کار با عشق آن است که خانه ای را با خشت محبت بنا کنی ٬بدین امید که محبوب تو در آن زندگی کند. کار با عشق آن است که دانه ای را با لطف و مهربانی بکاری و حاصل آن را با لذت درو کنی چنانکه گویی معشوق تو آن را  تناول می کند .و بالاخره کار با عشق آن است که هر چیز را با نفس خویش جان دهی و بدانی که پاکان و قدیسان عالم به تو می نگرند.



جبران خلیل جبران

نفس عمیق ۱: به کاری مشغول شویم که به آن علاقه داریم یا به آنچه که تاکنون مشغول بودیم علاقمند شویم.

نفس عمیق ۲:امروز چند کیلومتر از زندگیمان را برای دیگران پیموده ایم؟!




گرامیداشت شهدای عملیات خیبر

این اشک ها به پای شما آتشم زدند

شــکر خدا بــرای شــما آتشــم زدند


من جبرئیل سوخته بالــم٬ نگاه کن

معراج چشـم های شماآتشـــم زدند 


سرتا به پاخلیل گلستان نشین شدم

هر جا که در عزای شـما آتشــم زدند 


دیشـب اگر به داغ شهیدان گداختم

امشب ولی برای شما آتشـم زدند 


سیدحمید رضا برقعی 



نفس عمیق :یاد و خاطره ی شهدای عملیات خیبر شهید همت ٬شهید باکری و.....در اسفند ماه سال ۱۳۶۲گرامی باد.

نکاتی که خوب است قبل از ازدواج بدانیم !

ایمیلی از طرف آقای دکتر علیرضا شیری برایم آمده بود که احساس کردم خواندن آن برای دوستان خالی از لطف نیست خصوصا دوستانی که در شرف ازدواج هستند و حتما لازم است اطلاعاتی را در این زمینه داشته باشند .

برای همه جوانان آرزوی ازدواجی موفق را دارم.


1. وقتی ارتباط بلد نیستیم برقرار کنیم ، بعید است ازدواج خوبی داشته باشیم زیرا ازدواج به مهارتهای ارتباطی بالایی احتیاج دارد. مهارتهای ارتباطی موضوع پیچیده ای نیست. در درجه اول ارتباط با خودمان باید درست باشد . کسی که خودکم بین است ارتباطهایی دارد نه به خاطر عشق و تعهد بلکه به خاطر اینکه ضعفهای درونیش را پر کند. همسر چنین آدمی همیشه باید طوری عالی باشد که این آدم اعتماد به نفس نداشته اش را از او دریافت کند ، این میشه یه رابطه انگلی عاطفی

2. با کسی که خود شیفته است ازدواج نکن، زیرا همیشه احساس میکند حرفهای او، سلیقه او، طرز حرف زدن او، مطالعات او، دین داری او، اخلاقیات اوخیلی خاصند و همسراو باید فعلا  او و رازهای نبوغش را کشف کند. آدمهای خود شیفته به راحتی توانایی نادیده گرفتن احساسات و شعور شما را دارند و ممکن است به خودشان حق بدهند به راحتی به تو خیانت کنند

3. مراقب آدمهایی باش که ظاهر اجتماعی موفقی دارند و خیلی حواسشان به همه جزئیات زندگی تو هست ! گاهی این افراد زمینه اختلال شخصیتی پارانویا دارند یعنی شک و بدبینی. بدبینها زندگی خود و شما را پس از ازدواج جهنم میکنند. ایشان استعدادی عجیب و هوشی سرشار و عقلی ناقص دارند ! تمام هم و غمشان اینست که تو در نامزدی قبلی خود چه تجربیاتی داشته ای، کدام رستورانها رفته اید...همه ساعاتی که باید صرف رشد تو در ارتباط عاطفی ت شود ، حرام قانع کردن یک آدم مریض میشود. در دوره نامزدی میشه رفتارهای افراد شکاک را شناخت...یادت نره شکاک ویروسی در تو میزند که بعدا توجه نورمال یک آدم نورمال را خیلی کم و ناکافی ببینی

4. مراقب باش خیلی کمال طلب نباشی زیرا کمال طلب perfectionistچنان همه چیز را سخت میگیرد ( نامزدی/ مراسم عروسی/ تشریفات بعد ازدواج) که زندگی جهنم میشود. کمال طلبها فقط وارد بخشهایی از زندگی میشوند که برنده بشوند و لذت بسیاری از فرصتهای ناب زیستن را از دست میدهند

5. این روزها مراقب "چسبندگی عاطفی " هم باید بود...منظورم اعتیاد هیجانی است . دختران و پسرانی هستند که به شدت احتیاج دارند که شما حالشون را خوب کنید در حالیکه ما در زندگی خودمان بیشتر موظفیم  حال خود را ردیابی کنیم. مردانی این چنین توقع دارند که شما همیشه خوشگل و مرتب و  خوش اخلاق باشید. این مردان درکی از همسرشان دارند شبیه مادر. مادر زنیست که همیشه در دسترس، مهربان و حامی است . همسر اگر این چنین باشد اول از همه خودش در هم میشکند زیرا ما بناست فقط با فرزندانمانم تا این حد در دسترس باشیم. برای شوهر باید همسری کرد .

6.هر چقدر نگران اعتیاد به مخدر در نامزدتان هستید ، بترسید از اینکه طرف اعتیاد هیجانی داشته باشد یعنی همیشه باید چیزی جدید در زندگیش باشد تا او احساس رضایت بکند. حالا این ممکنه با تغییر زود به زود شغل و رشته تحصیلی و مطالعات آزاد او باشد یا ممکنه وارد ارتباط های او بشود و هر از گاهی باید ارتباطی موازی را تجربه کند تا شما را دوست داشته باشد. چنین ازدواجهایی خطرناکند زیرا دائم باید همسرتان را بپایید تا دمی به خمره نزند

7. شاید از فلسفه ازدواج شنیده باشید. ازدواجی موفق است که همه چیز شما نباشد. ما حال خوبمان را از چند منبع میگیریم : خانواده خود/ کار خوب / تحصیلات / تاثیرگذاری اجتماعی / دوستان خودمان/ ازدواج. وقتی همه حال خوب خود را به عهده همسر بگذاریم یا نامزدتان به عهده شما میگذارد ، بازی بسیار خطرناکی آغاز شده است زیرا هیچ انسانی چنین قابلیتی ندارد که در دراز مدت شما را خوشحال نگه دارد

8. نیم نگاهی به روابط نامزدتان با خانواده اش بیندازید زیرا الگوی رابطه او با مادر و پدرش کلیدهای زیادی در اختیار شما قرار میدهد. مثلا در دوره نامزدی هر بار که با  فرهاد بیرون رفته ای مادرش 10 بار تماس گرفته است یا مادر نازنین دائم ساعت ورود و خروج این دختر 25 ساله را چک میکند.معنیش اینه که تو این خونه فضای کنترل زیادی حاکمه و خانواده برای حریم شخصی خیلی اهمیت قائل نیست بنابراین اگر روزی دیدی همسر تو ( دختر این خانواده)  داره  پیامکهای تلفن همراه تو را بدون اجازه تو میخواند ، نباید شاخ دربیاری و ورم کنی زیرا به حریم شخصی او احترامی گذاشته نشده بوده که الان او این ادب را بلد باشد

9. مهمترین دلیل طلاق در ایران الان مسائل جنسی است. بدون رودربایستی باید هشدار داد که دانش جنسی خود را با کلاسها و کتابهای خوب و سوال کردن از متخصصین بالا برید ، به شدت تاکید دارم به سلیقه جنسی خود احترام بگذارید ؛ مثلا  اگر  خواستگار شما بسیار لاغر است و شما از فردی تو پر تر خوشتان می َاید ، اگر چیزهای خوب دیگرش را پذیرفته اید ،خوبه به او نیز  این سلیقه خود را اطلاع دهید  تا کمی تغییرش دهد . خیلی خوب نیست که بعدا حسرت چهره و تیپ یکی دیگه را بخورید . خیلی ظریف باید از شباهت نیازهایی از این دست در خود و نامزد مطلع بود تا بعداگرفتاری ایجاد نشود


نفس عمیق ۱: تصمیمات امروز واقعیتهای فرداست
نفس عمیق۲: خانواده مهمترین و اساسی ترین سازمان دنیاست

شهید حمید باکری

با اینکه خانواده پولداری نبودند٬در همه ی کارهایشان سلیقه ی خاصی به خرج می دادند.روی زمین غذا نمی خوردند٬یک میز کهنه داشتند و چند صندلی.آنچنانی نبودند ٬اما خاص بودند . من همیشه توی خانه ی خودمان تعریف آنها را می کردم.هر چند رفت و آمدمان بیشتر می شد بیشتر از این خانواده خوشم می آمد.کتاب ودفتر های درسی مهدی و حمید که یکی دوسال بزرگتر از من بودند٬کم کم ارث می رسید به من همه امان ریاضی می خواندیم....

....

به حرفهایش اعتماد کردم ٬اعتماد کردم که یک راهی را می توانم با او شروع کنم و تا آخر بروم اما وقتی به حمید جواب مثبت دادم ٬یقین داشتم که یقین دارد به اسلام ...

....

آقا مهدی با اینکه فقط یک سال از حمید بزرگ تر بود ٬یک نوع حالت پدری نسبت به او داشت.هم رزمانش می گفتند:حمید جلوی آقا مهدی فقط یک جور می نشست ؛دو زانو. وقتی هم آقا مهدی می رفت باز از اول تا آخر حرف او مهدی بود.می گفتیم حمید آقا !ما هم مثل تو آقا مهدی را شناخته ایم. آه می کشید می گفت نه ! به خدا شما آقا مهدی را نمی شناسید. من با داداش مهدی بزرگ شده ام . پا به پای خودش مرا برده  است . همیشه می گفت «عمر مفید من از تبریز شروع می شود ؛از وقتی که رفتم پیش مهدی . »


«اما عمر مفید من از وقتی شروع شد که با تو ازدواج کردم ؛هر چند که تو همیشه آن سر دنیایی و من....» مثل بچه ها لب هایش را ورچید و ساکت ماند. یک چیزی قلمبه شده بود توی گلویش. حمید با دلواپسی نگاهش کرد .خودش تکیه داد به دیوار . دیوار ها سرد بود .دستش را دراز کرد روی مخدّه٬پشت فاطمه . گفت «فاطمه ! خدا می داند اگر مهدی کسی را داشت جای خودش بگذارد ٬در این شرایط تو را تنها نمی گذاشتم بروم»

....

«دیگر هیچ کس را ندارد ». پیشانیش را چسباند به شیشه و دشت که انگار تا آخر دنیا پهن شده بود دو باره در نگاهش لرزید و تار شد . فکر کرد «آخر دنیا ...آخر دنیا مگر کجاست ؟ حمید شهید شده . دیگر کسی نمی تواند مرا به اندازه ای او بفهمد . هیچ کس نمی تواند مرا به اندازه ای او دوست داشته باشد » سرش را از شیشه برداشت و چشمش افتاد به صورت خودش توی آیینه ماشین . دوست نداشت قیافه ی یک زن مصیبت زده ی شوهر مرده را داشته باشد ٬اما زنی که شوهرش ٬برادرش ٬دوستش ٬هم صحبتش را با هم از دست داده باشد چی ؟

چادر ش را کشید توی صورتش و شانه هایش را که می لرزید ٬جمع کرد. دلش نمی خواست بچه ها گریه ای اورا ببینند.»


«سه غم آمد به جانم هر سه یک بار

غریبی و اسیری و غم یار

غریبی و اسیری چاره داره

غم یار و غم یار و غم یار»


نیمه پنهان ماه شهید حمید باکری به روایت همسر



نفس عمیق ۱:خدایا هر جا که شک است ایمان و هر جا که یاس است امید و هرجا که تاریکی است نور و هر جا که غم جاری است شادی نثار کن .


نفس عمیق ۲ :هشتم اسفند ماه سالگرد شهید حمید باکری در عملیات خیبراست شایسته بود که یادی از او کرده باشیم .