بعد از رفتن پیامبر گریه می کرد ،زیاد .مردم مدینه گفتند :«خسته شدیم ، به فاطمه بگو یا روز گریه کند یا شب . » علی سایبان زد برایش نزدیک بقیع ، بیرون شهر .شده بود بیت الاحزان.
وضو گرفت و به اسماء گفت :«عطر من را با چادر نمازم بیاور.»
غسل کرد و خوابید. گفت :«موقع نماز بیدارم کن ،اگر بیدار شدم که هیچ و گرنه علی را خبر کن .»
نزدیک اذان اسماء فاطمه را صدا زد ولی ، او بیدار نشد . علی توی مسجد بود که به او گفتند .
ای کاش اما ، علی را خبر نکرده بودند ....
پی نوشت 1: عجب روضه ای می خواند برای مادرش حاج آقا علوی تهرانی ، گویی دیوارهای مسجد حضرت امیر (ع)هم گریه می کنند .
پی نوشت 2:در دهه ی پیش که شعری درباره حضرت زهرا (س) از سیدحمیدرضا برقعی نوشتم بلافاصله خوابیدم خواب دیدم مجلس عزای فاطمه است و همه دارند گریه می کنند و گفتند بیایید تو هر چه می خواهید از اینجا بگیرید.... چه خاندان کریمی اند این خاندان .امروز با اینکه دیر شد دلم نیامد عرض ارادتی نکنم .
دکتر کیهانی گفت «امیدی نیست . مسمومیت شیمیایی و عفونت دست ،خیلی شدید تر از آن بوده که بشود با این داروها کنترلش کرد. »
گفت « با اینهمه من وظیفه دارم تا آخرین لحظه تلاش کنم .منتقلش می کنیم آی سی یو. »
برادرش گفت « احتمال بهبود هست ؟»
دکتر گفت «نه »
گفتم «آنجا ممنوع الملاقات می شود .»
گفت «بله قانونش همین است .»
گفتم «ما مصطفی را خیلی کم دیدیم اجازه بدهید این چند روزه کنارش باشیم .»
دکتر اجازه داد.
مصطفی را نشناختم . تمام تنش زخم بود یا تاول . زخم ها را باند پیچی کرده بودند اما تاول ها را نمی شد کاری کرد . زخم های داخل گلو و دهان حالا لب ها را هم گرفته بود . چشم هایش بسته بود بد نفس می کشید . قفسه ی سینه به شدت بالا و پایین می رفت . لوله های سرم را وصل کرده بودند به رگ گردن ٬ دست دیگر خشک شده بود ٬جواب نمی داد. حال خودم را نمی فهمیدم . جلو که رفتم چشم هایش را باز کرد . لب هایش تکان می خورد. سرم را بردم جلو. از بین نفس هایی که به سختی می آمد و می رفت ُگفت «پس میثم کو ؟»
....
من را صدا کردند که برای بار آخر ببینمش .
میلاد چادرم را می کشید و می گفت «تو که گفتی بابا خوب شده . بگو از جعبه بیاد بیرون برگردیم خانه .من خسته شدم.»
نشستم بغلش کردم و گفتم «بابا دیگر نمی آید خانه . نمی تواند بلند شود وبا ما برگردد . باید همین جا خداحافظی کنیم.»
بچه ها قدشان به سکو نمی رسید . محیا گل را تکیه داد پایین پای پدرش . برای آخرین بار مصطفی را نگاه کردم . نگاه کردم و چیزی نگفتم . حرفی برای گفتن نداشتم.
مصطفی بالاخره صلیب خودش را زمین گذاشت .صلیب من هم هنوز روی شانه هایم مانده است....
اینک شوکران شهید طالبی یه روایت همسر
نفس عمیق:
عشق یعنی قطره و دریا شدن
عشق یعنی یک شقایق غرق خون
عشق یعنی درد و محنت در درون
عشق یعنی یک تبلور یک سرود
عشق یعنی یک سلام و یک درود
روز دوشنبه یکی از روزهای به یاد ماندنی بر صفحه ی روزگارمان شد و همراه با بارش باران ماهم خود را تطهیر کردیم و دلهایمان را به دوستیها سپردیم و مهر تاییدی بر پیوند های قلبی امان نهادیم تا یک بار دیگر برایمان یاد آوری شود که آن چه بر دل نشیند چه طعم شیرینی دارد . این روز مثل اینکه آسمان هم با ما همراهی میکرد بارش نم نم باران چه لطافتی را به این دیدار می بخشید . جمع گرم دوستانی که زحمت کشیده بودند از را ه های دور آمده بودند گرمای دوستیها را دو چندان میکرد .
آنچه در این دیدار برایمان ماندگار تر شد روحیه ی عزیزان جانباز بود. ما رقته بودیم دل آنها را شاد کنیم اما آنها دلهایمان را قوت بخشیدند و شاد کردند و با عطر دلنشین صداقت و پاکی و معنویتشان ما را معطر کردند .
دوست خوبمان ،جناب آقای وفایی از سخنان متین و خردمندانه اتان بسیار استفاده کردیم و لذت بردیم.
و همچنان جناب حاج موسی سلامت که با صحبتهای گرم و دلنشینتان به دلهایمان گرمی بخشیدید.
برادر بزرگوار آقای محمد زاده ، صداقت و صبر و تحملتان قابل ستایش است و از شما سپاسگزاریم که ما را در جمع پر مهرتان پذیرفتید .
دوست ارجمند آقای آبیاری ، روشنی نظر و اندیشه ی ارزشمندتان در راستای اهدافتان در ذهن ما خواهد ماند.
از خداوند سلامتی و سعادت شما را خواهانیم.
امید که خداوند به این اندیشه های والا اندیشه هایمان را نورانی کند.
خدایا از تو سپاسگزاریم که وسیله استحکام و دوستی میان ما هستی .
ما هم طراز عشق ندیدیم واژه ای از بس بلند بود و هم اندازه ای نداشت
نفس عمیق :وسعت جهان هر کس به اندازه ی وسعت فکر اوست . امام علی (ع)
نوشت فاطمه ،شاعر زبانش الکن شد
نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد
نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد
دلیل خلق زمین و زمان معین شد
نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
غزل ،قصیده نابی که در ازل گفته است
نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد
ز درک خاک مقام فراتری دارد
خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد
درون خانه بهشت معطری دارد
پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت
برای وصف تو از عرش واژه برمی داشت
....
به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم
کنار شعر دو رکعت نشسته بنویسم
شکسته آمده ام تا شکسته بنویسم
و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم
به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادری کن و این بار هم اجازه بده
به افتخار بگوییم از تبار توایم
هنوز هم که هنوز است بیقرار تویم
سید حمید رضا برقعی
عرض ارادت خدمت مادر سادات....
بر خلاف تصور عوام مرحله ی میانسالی لزوما زمان افت هوشی نیست. پاره ای از بررسی ها نشان می دهد که افراد میانسال قابلیت های زیادی برای یادگیری مهارت های جدید پیدا می کنند .مثلا توانایی بیشتری در حل مسائل روزمره ی زندگی دارند .این توانایی ظاهرا به قدرت بیشتر آنها در تلفیق و ترکیب دانش با تجربه های زندگی بستگی دارد . با بررسی هایی که انجام شده (از ذکر آزمایشات خودداری میکنم )نشان می دهد که توانایی شناختی عملا تا اواخر سن پیری افت جدی و معنا داری ندارد و توانایی های ذهنی در سنین میانسالی کماکان به قوت خود باقی است .
در تقسیم بندی دیگری از هوش (هوش سیال و هوش متبلور ) گفته شده است که هوش سیال بیشتر زمینه ی ارثی دارد و تا سن 20 سالگی افزایش می یابد و از آن به بعد افتی تدریجی دارد .اما هوش متبلورنوعی توانایی اکتسابی است که فرد با کمک آن اطلاعات آموخته شده را در حل مسائل بکار می گیرد و شدیدا به عوامل فرهنگی _اکتسابی بستگی دارد . هوش متبلور بر خلاف هوش سیال ممکن است تا سنین پیری افزایش تدریجی داشته باشد بدین ترتیب اگر افتی در هوش سیال افراد میانسال و جود داشته باشد افزایش هوش متبلور آن را جبران خواهد کرد .
لازم به ذکر است در تمام این موارد ویژگی های فردی ،عوامل فرهنگی و اکتسابی موثر است .
نفس عمیق :همیشه برای دلسرد شدن زود است ادامه دادن را ادامه دهید.
دوره میانسالی (40 -65سالگی )دوره ای است همراه با تغییرات اجتماعی ،شناختی ،جسمی .شخصیت هر انسان در طول زندگی همواره در حال تغییر و دگرگونی است.میانسالی در واقع سن تبلور خویشتن است .در این سن افراد به تعهدات خود در قبال جامعه و خانواده پای بندی بیشتری پیدا می کنند .زنانی که نقش منفعل تری داشته اند فعالتر می شوندو مردان احساسات ملایم و ظریفتر خود را با راحتی بیشتری بیان می کنند.
افراد میانسال عمدتا به نسل آینده یا هر آنچه ممکن است از خود باقی گذارند می اندیشند و به تداوم زندگی علاقه مند می شوند.افراد میانسال که صاحب فرزند هستند با مراقبت و تربیت فرزندان خود به احساس زایندگی می رسند و کسانی که بی فرزند مانده اند ممکن است به فعالیت هایی چون آموزش و راهنمایی نسل جوان بپردازند .داشتن فرزندان سالم و موفق به احساس زایندگی افراد میانسال می انجامد . آنان از یک سو سبک زندگی خود را ارزیابی می کنند وبه حفظ و تغییر آن می اندیشند. بیشتر به عملکردهای گذشته ی خود فکر می کنند . فرد میانسالی که در ارزیابی عملکردهای گذشته خود احساس ناکامی کند دچار بحران میانسالی می شود . بیشتر افراد میانسال دچار مشکل ناشی از شکاف بین دو نسل می شوند. افراد میانسال با خواهران و برادران خود پیوند نزدیکتری احساس می کنند .با والدین کهنسال خود پیوندهای نزدیکی دارند .غالبا افراد میانسال با از دست دادن والدین خود دستخوش تغییرات روانی عمیق می شوند و دگرگونی های تازه ای را تجربه می کنند مجددا به ارزیابی شخصی خود می پردازند . لازم به ذکر است یکی از رشته های در حال توسعه ،روانشناسی سالمندان است که (پیر شناسی رفتاری ) نیز نامیده می شود .
قابل توجه اینکه بروز و ظهور حالات در دوره میانسالی تحت تاثیر عوامل اجتماعی و فرهنگی و ژنتیکی می باشد.
نفس عمیق: آدمی همیشه در برون همان را درو می کند که در عالم اندیشه ی خود کاشته است