تنفس

به نام آنکه فکرت آموخت

تنفس

به نام آنکه فکرت آموخت

توکل کن بیا ...


نصف شب رسیدیم شوش .هوا سوز داشت ، خیلی .قرار بود بیاید دنبالمان . ولی کسی منتظرمان نبود . برادرم گفت "بذار از راننده این وانت بپرسم بچه های سپاه کجا هستند . انگار سپاهی است . ماشین ،کنار خیابان پارک بود . ولی راننده پشت فرمان خوابش برده بود .

خودش بود . خیلی ناراحت شدم . شش ماه تمام که نیامده بود سراغمان هیچی ، حالا هم که آمده بودیم خوابش برده بود .


" چقدر شکسته شده بودی محمد . این را وقتی سرت را از روی فرمان ماشین بلند کردی ، فهمیدم . از آن همه چینی که به پیشانیت افتاده بود ، از آن همه تارهای سفیدی که بین ریش هایت دویده بود . آمده بودم دعوایت کنم . بگویم تو چه مردی هستی که زن و بچه ات را شش ماه به امان خدا ول می کنی و می روی ؟ بعد هم که دیدم خوابت برده ، می خواستم بگویم بعد از این همه وقت هم که ما آمده ایم ، خوابت برده .

اما همه ی اینها تا وقتی بود که چشم هایت را باز نکرده بودی .

خسته بودی محمد ، خسته . این یکی را از سرخی چشم هایت که انگار  خاطره ی خواب را فراموش کرده بودند ، فهمیدم .و از نگاهت که انگار سنگینی همه ی غم های دنیا را روی دوشش گذاشته بودند .

یادت هست ؟ نتوانستم چیزی بگویم . حتا نتوانستم جواب سلامت را هم بدهم . فقط دلم می خواست بگویم دلم برایت تنگ شده ، تنگِ تنگ .

.........

ایستاده ام کنار دریا . آسمان گرفته است . صدای باد بین موج های آب که خودشان را به ساحل می کوبند ، گم شده است . دریا طوفانی است . من رو به دریا ایستاده ام و گریه می کنم . می گویی " چرا اینقدر ناراحتی ؟" صدای تو است ، مطمئنم . چشم می گردانم که پیدایت کنم . فایده ای ندارد . دوباره می گویی " چرا نگرانی ؟ آخه من و تو که این دنیا را نمی خواستیم . "

هر طرف را که نگاه میکنم نمی بینمت . می خواهم فریاد بزنم " کجایی؟" اما صدایم در نمی آید . می پرسی " می خوای پیش من بیایی ؟" سرم را تکان میدهم، یعنی می خواهم . می گویی " پس خودت را بسپر به آب ."

می خواهم بگویم " من شنا بلد نیستم ، می ترسم ." می گویی "توکل کن ، بیا ."....


نیمه پنهان ماه شهید عبادیان به روایت همسر


نفس عمیق : گاهی یک نگاه را می شود یک عمر توصیف کرد ، گاهی یک روز را می توان یک سال توصیف کرد و اما چگونه این روح های بزرگ را می توان با اندکی توان توصیف کرد ...



رسول مهربانی

ن



نور اقراء تابد از آیینه ام     

کیست در غار حرای سینه ام

رگ رگم پیغام احمد میدهد   

سینه ام بوی محمد(ص) میدهد

جبرئیل امشب دمد در نای من 

قدسیان خوانند با آوای من

یا محمد(ص) منجی عالم تویی   

این مبارک نامه را خاتم تویی

یا محمد (ص) تو به خلقت رهبری 

اولین نور، آخرین پیغمبری

جسم بی جان بشر را جان تویی  

این پریشان گله را چوپان تویی

اولیا در محضرت استاده اند  

انبیا پشت سرت استاده اند

شیعه از اول شما را یافته  

در شما نور خدا را یافته


اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


نفس عمیق :مبعث پیامبر(ص) رحمت و مهربانی بر همگان مبارک